توضیحات
حضوری موثر، پویا و مستمر در قریب به نیم قرن در ادبیات امروز از «هرمز علیپور» چهرهای متفاوت رقم زدهاست.
شاعری که همچنان مینویسد و آنچنان که خودش در مقدمهی کوتاه تازهترین اثرش آورده:
«میتوانم بگویم شعر من در واقع زندگی و هستیِ تجربه کردهام در طول عمر شاعریست و افاعیل شعر من مبتنی بر نبض دم و بازدم من و حتی گاه به شکل حرف زدن بیتکلف من است…»
هرمز علیپور در تازهترین کتاب منتشر شدهاش: «عادی نشدم، نشد دیگر» از قاعدهای که خود به آن اشاره داشته است دور نمانده چه این که شکلگیری و روایت شعر او به ظرافت تمام از دل زندگی و بطن جامعه آغاز میشود.
شعری که تلاش دارد با مخاطب خود رو در رو به صحبت بنشیند:
«که بتوانم به اطمینان صدایم را / بفرستم برای تو / و نگاه کنم به عبور چهرهای / از میان شاخههای درخت و عکس قدیمیتر / و باز رسیدن به بغض رسیده / … ( صفحه 8)
اما دستیابی و حصول این موقعیت در شعر، چندان ساده نیست.
مخاطب در عین مواجهه با روایت فرازهایی از زندگی، بیان احساسات و پیامدهای اجتماعی که آنها را زیست و تجربه میکند و برایش ناآشنا نیست با روایت و بیان قابل انتظار مواجه نیست.
با شعری روبروست که سابقهی ذهنی مخاطب را کنار می زند و آشناییزداییاش از همین زاویه آغاز میشود:
حالا میتوانم بخواهم
از صدایتان کمی برای من بفرستید
چون به عکس تو برسم
محال است بتوانم به یاد نیاورم
شبهایی را که رنگ لباس خانگی
مرا تا جان رودهایی میبرد
میتوانم از تو بخواهم عیبی ندارد
که صدایتان را بنویسم
براین تنهایی و
دیوارهای نادیدنی به خانه و به زندگیام.
نظرات
هنوز هیچ نقد و بررسی صورت نگفته است.