عشق فردین

📚
به قلم #یوسف_ملایی ، دلفین شماره ۵۰

لختی درباره این اثر (من کودکی و سینما):


قلم روان و خودمانی، پرداخت عاطفی به دلدادگی های نویسنده، خوانش کتاب(من کودکی و سینما) را دلپذیر کرده است.

بیست و چهار عنوان از خاطرات یک مرد عاشق پیشه در این اثر فاخر که با “عشق مادرانه” آغاز می شود آمده است.

صداقت در کلام، دوری از پنهان کاری، پلان های زندگی اش را هنرمندانه و حرفه ای میزانسن می کند.

با تصاویری درخشان، دلربا، زنده و بومی و جزئیاتی جذاب، خواننده را به گذشته ای عجیب با خاطره هایی عجیب تر می برد.

این کتاب روایت گر تاریخ، پیشینه و فرهنگ مردمان شهر کوچک آن زمان بندرعباس در مواجهه با عصر ارتباطات است که با قلمی شیوا و شایسته نگارش شده است.

نویسنده نازنین:


فرزند فرهیخته و کوکلی خانواده متوسط از ماجرای پر دردسر پیش از زاده شدنش و سنگ “دل تپش” شفا بخش “ملا نرگس” ماهیگیری را آغاز می کند. پیرزن غیر عادی که با پری ها، شبانه به کوه و صحرا می رفت.

کودک شادی بخش، در نیم روز چهارم آبان ماه سال 1341 در یک آدینه ی پاییزی،در اتاق سه دری خانه ی پدری پا به عرصه گیتی نهاد.

نویسنده، نخستین فریاد زاده شدنش را اعتراضی شاید به جهانی که در آن زیست خواهد کرد می پندارد و از دردهایی می گوید که خیلی زود روزگار سیاهی را برایش تداعی می کند.


بیماری به شدت سخت مادر، باور چشم زخم، تغذیه کودک با شیر گاو، انتخاب اسم شورایی و … سرنوشت بسیار فیلمیک، سینمایی و قصه وار ماشالله را با آن چهار چرخه کروشنگی اش رقم زد.

پدرش غلامحسین دالان دار، مسئول گارژ باربری توکل در بازار کارگزاری بندر و انسان مشتی و مادرش زن زحمتکش، روشن ضمیر و شاعر پیشه ای بود. سه خواهر ناتنی و دو خواهر و یک برادر تنی با فاصله ی سنی بسیار زیاد از خود داشت.

پدر بزرگ مادری اش نجف هادی از شخصیت های معتبر بازار بود و حتی در زمان جنگ جهانی دوم در نزد بازاریان سرآمد بوده است. او از دوستان یوسف خنجی، نخستین کارخانه دار بندر بود.


راجی، دلبسته تصویر است. از خواندن و در خانه ماندن لذت می برد.

عاشق سینمای فرانسه است. با هنر چارلی چاپلین، ژان کوکتو، رنوار، گدار و تروفو، زیست می کند. نخستین بار، مریم یوسف- مراقب وی، ماشالله را با ترانه و سرگرمی آشنا کرد.

برای نخستین بار در کرمان به سینما رفت. اما تصاویر درشت، تجربه تلخی را برای وی رقم زد و او را از سینما متنفر کرد.


در شش سالگی پس از گذر از زیر قرآن به مدرسه محمدیه بندرعباس رفت و شاگرد دختری کج خلق به نام امامی شد.


نخستین آرشیو هنری اش را هم که جمع کرد، عکس هنر پیشه ها بود.با این آرشیو با سینما آشتی کرد.

پیش از آن نیز قبل از اینکه عدد سنش دو رقمی شود کتاب های سنگین بالزاک، پوشکین، هدایت و صادق چوبک را بدون درک درستی از محتوای آن ها خوانده بود.

ماشالله در بافت معماری سنتی یک خانه باغ رویایی،که پر از پرواز کبوتر و متولد شدن بچه گربه ها بود در دل شهر بندر در محدوده محله ی شاه حسینی قد کشید.

در اواخر دهه چهل، بعد از رادیو با “صدای دهلی”، تلویزیون نیز به خانه یشان آمد.

از اتاق بادگیر آن خانه، مرد گیتاریستی که ” مه کفترم توو دشت لوت” می خواند را دید و شیفته اش شد. بعدها فهمید او زنده یاد ابراهیم منصفی است.


اوایل دهه پنجاه برای نخستین بار با یک دوربین 110 باران زمستانی را در یک نمای لو انگل ثبت کرد. آرشیو تمبر و تیله، سرگرمی دوست داشتنی دیگر این هنرمند سینما گر بودند.


گرام نیز یک دستگاه فوق العاده زیبا با تولدی پایان ناپذیر بود.

آن دوران تب روشنفکری با دیدن فیلم و سینما داغ شده بود.

پس از تولد سینمای قدیمی رو باز و بی سقف و تابستانی “شهرزاد”، سینما صحرا با سالن بسیار زیبا و یک هفته اکران مجانی و فیلم دوازده مرد خبیث تب شهر را بالاتر برد.

سال هایی که سینمای ایران بر اساس نوشتن جان گرفت و سوپر استارهای آن بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، انتظامی و کیمیایی بودند.


دوستانش از همان دوران ابتدایی سینمایی بودند. خاطراتشان بر اساس فیلم ها شکل می گرفت.

سپس تقوایی با مستندهایش در تلویزیون ظهور کرد.

بزرگمرد جنوبی که به اعتقاد نویسنده، کودکی است که هرگز پیر نمی شود.

حسن بنی هاشمی و سید محمد عقیلی، از نوابغ فیلمسازی بندر با محصولات محشری مثل من “کالنگ هایم را دوست دارم” و “راه دور دریا” با بافت بومی و عناصر تصویری جذاب آمده بودند.


از دست ندادن فیلم ها، برای راجی یک عادت شده بود. او عاشق تابستان بود. صبح ها کتاب می خواند، بعد از ظهرهایش هم با تلویزیون و سینما پر می شد.

راجی با دیدن دوست قدیمی عکاس و فیلمسازش منصور نعیمی، پایش به دنیای تصویر باز شد. نوشتن را از سریال سیزده قسمتی منصور شروع کرد.

ماشالله به تمجید نسل طلایی سینمای هرمزگان می پردازد. سید حسن و رامی را یک زوج معرکه معرفی می کند و می نویسد: ” رامی دردانه ای بود که نه خود به خود وفادار ماند و نه دیگران قدر او را دانستند.

” رامی حقیقت محض در هنر است و …
سپس راجی فلاش بکی به روزگار جوانی پدرش در عهد احمد شاه قاجار می زند و از کار بی وقفه او سخن می گوید. گریزی به سفرهایش به سیرجان، کرمان و اصفهان می زند.

یاد سینما را با بیان زیبایی ها و جذابیت هایش گرامی می دارد. از فردین، ستاره عاشق سخن می راند و می نویسد: شاید اولین بار عشق را از فردین آموختم. فردین قهرمان قهرمانان بود و …


او در عشق به دوربین از آرزوهای به تاخیر افتاده اش در فیلمسازی، مرگ پدرش و تغییر مسیر زندگی اش خبر می دهد.


بخش دیگر خاطراتش از عشق به بازیگران و فلسفه مشهوریتشان و مدل ها و تیپ های پر طرفداری مثل بیتل ها، هیپی ها و جیسون کینگ و … خلق می کردند پرداخته است.

هر چند مدل ها برای راجی، چیز مسخره ای بودند.

او در ادامه از شنیدن داستان های فولکلور شبیه ملک محمد، ماهرخ، سنگ صبور،دختر نارنج و ترنج از زبان مادرش پرده برداری می کند. او نیز هنر پیشه های فراوانی می شناخت و از آن ها می‌نویسد.

از مردم محلی بندر و عاداتشان نیز غافل نیست.

از علاقه مندی ها و استعدادهایش می نویسد و نقد می کند.

به کودکی هایش سرک می کشد، تا مطالعه کیهان بچه ها پیش می رود و سپس سه خاطره سینمایی با مزه را تصویر می کند.

از خاطره خاک، پاپیون و تپلی و همچنین خاطره فیلم بسیار دوست داشتنی خانه خدا می نویسد و پابان روایت بی پایان زندگی اش را باز می گذارد.


مطلب کامل را در روزنامه دلفین شماره ۵۰ بخوانید.
.

جهت مشاهده و خرید کتاب من کودکی و سینما کلیک کنید


#یداله_شهرجو#منصور_نعیمی

ما را در اینستاگرام دنبال کنید

انتشارات سمت روشن کلمه

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *