کتاب سرفه های تمام وقت شعرِ «شراره جمشید» شعرِ گشودن معنا در لفافهی تعابیر شاعرانه و زبان استعاری است.
او زبان واسطه را عمیق میشناسد از اینرو با سطح بیگانه است و همواره به دل ماجرا میزند.
گفتمان چند صدایی و روایتگری، از عناصر برجستهی شعر اوست.
روایتی که او در شعرش پیش میکشد روایت رنجی است غریب: « کسی ندانست وقتی آویخته بودم بر پلهای رنج / صدایم از آفتابگردان میگذشت / صدایم در سینههایی فراتر از قلب یک معبد / از کنار خوشههای انگور فصل تازهای میگذشت / از زیر پیشبندهای آویخته / دهان شکافتهی باد / دستی که خنجر به صورت میکشید / …
او در روایت سیال شعرهایش برخی از تعابیر مانند مرگ را همواره مانند سایهای در پیدارد اما مرگ در شعرِ شراره جمشید نه از جنس و نگاه تعریف شدهای است که انتظارش را میکشیم مرگ در شعرهای او با تمام تلخیاش، روایت دیگرگونهای از زندگی است: به خوابیدهاش نگاه کن / و بازوانی که دراز گشت / به سری که روی شانهات لغزید و ماند / به خوابیدهام چشم بینداز و دارکوبی کز باد پرید / نگاهی که تسخیر لهجهام را خواند و دستهای ناگهان منظره / هزینهی گورم را پرداخت / نگاه کن / چشیده بود ساعت سبز سیب را / و اقاقیای پرپر عصر مرموز / از چشم پرچین دور افتاد نزدیکای گل سنگ مزار / …
شراره جمشید که از شهر زیبای تبریز است پس از مجموعهی «غشای کاغذی» این دومین مجموعه شعری است که در سال جاری از او چاپ و منتشر میشود شاعری که با توان و برتریهای نهفته در شعرش قطعاً جای درنگ و تامل بیش از این در آثارش وجود دارد.
نظرات
هنوز هیچ نقد و بررسی صورت نگفته است.